ثمره ی عشقمون  ،سپهر گلمون ثمره ی عشقمون ،سپهر گلمون ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

♥㋡ سپهر بابا مسعود♥㋡

عکس هایی از سیسمونی سپهر

مامان جون ، این یادگاری از کودکی ،پسرش و روز سیسمونی آورد ، از دیدنش خیلی خوشحال شدم. مامان جون می گفت :پدرم خدا بیامرزهمیشه ، یه دست کت و شلوار از مغازش به مسعود عیدی می داد.با این کفش می پوشوندم بهش، می رفتیم عید دیدنی،خیلی با مزه می شد،چون پاش زود بزرگ شد ،این کفش و کم پوشید، نو موندش،منم یادگاری نگهش داشتم تا الان.       برای دیدن ادامه عکس ها ادامه مطلب و کلیک کنید.                               ...
20 ارديبهشت 1391

11 ماهگیت م م م م ب ب ب ب اااا رررر ک ک ک ک.

سلام گل پسرم. بهانه ی زیستنم: اول از هر چیز یازده ماهگیت مبارک. چشم رو هم گذاشتم شد یازده ماه!!!حضور پر شورت لحظه هامونو پر میکنه، که گذشت تاریخ و زمان رو فراموش میکنیم و هر لحظه فقط به یاد تو ایم. امروز 18 / اردیبهشت / 91 ، پسرمون 11 ماهه شد. دیگه روز شماریم برای رسیدن اولین سالگرد تولدت شروع شده . البته قبل تولد شما ، جشن عقد عمه محبوبه است ، براشون آرزوی خوشبختی می کنم،امیدوارم سالیان سال ،در کنار هم زندگی شیرینی و تجربه کنند. از الان دیگه برای تولدت برنامه ریزی می کنم، اینکه کجا بگیریم ؟ خونه باباعباسینا یا خونه ی خودمون؟ اینکه ماه دیگه واکسن داری ، کی بزنیم که برای تولدت تب نکنی و ...
18 ارديبهشت 1391

سپهرک خونه ی ما.

  امروز سپهرک خونه ی ما ، قبل مامانیش بیدار شد. و برای اولین بار برای بیدار کردن مامانش از خواب، وارد عمل شد. مامانش که پشتش به سپهر بود ، سپهرک ما اول سعی کرد ،صورت مامانش و بچرخونه طرف خودش  بعد پیش خودش فکر کرد و بعد گفت : پس چرا مامانم به من نگاه نمی کنه؟ گفت پس یه چیزی هست که جلوی چشای مامانم و گرفته نمی زاره من و ببینه،باید سعی کنم برش دارم تا من و ببینه. اون موقع بود که پسرک ما ،یا سپهرک خونه ی ما  ، با اون انگشتای کوچولوش سعی کرد پلک مامانش و بگیره و از رو چشاش برداره ،انگار که می خواد چیزی از رو زمین برداره. اون وقت بود که مامانش احساس کرد دا...
17 ارديبهشت 1391

راه رفتن و حرف زدن همزمان در یک روز.

سلام پسرم ، روز های قشنگ مون  و با کار های جدیدت، قشنگ تر  از قبل میکنی. امروز 11 / اردیبهشت /91 ،  صبح که بیدار شدی بعد از چند دقیقه که از گشت و گذارت تو خونه نگذشته بود ، که دیدم حروف جدیدی داری می گی که خودت مشغول بازی هستی  و اصلا حواست نیست. وقتی دقت کردم فهمیدم داری پشت سر هم تند تند می گی ما ما ، ماما بعد از کلی ذوق کردن ، خبر خوش حرف زدن سپهر رو ، به دوست دارانش ابلاغ کردم  از جمله بابا مسعود همیشه به بابایی می گفتم به نظرت سپهر اول مامان می گه یا بابا؟ بابا مسعود گفت :مامان و زودتر میگه. البته نمی دونم می تونم این ما ما  ماما گفتن تو رو ، شروع حرف زدنت حساب کنم...
11 ارديبهشت 1391
1